کانال تنفس

tnafus@

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوز» ثبت شده است

چند واژه من بگویم ای برادرگوش کن

سوز آنها را به جانت ریز ،خود مدهوش کن

چون شنیدی این سخن  یاد چه افتادی بگو

پیش چشم خود چه دیدی؟ جان ندادی گر ، بگو

اسم آتش ، نام هیزم چون به گوشَت می رسد

بازگو بر من چه ها بر یاد و ذهنت می رسد؟

نام مسمار در و میخش اگر بر لب بَرم ؟

خاطرت را تا کجا و کِی توانم من بَرَم؟

گر ببینی یاس را درباغ و بستان کسی؟

ذهن تو یادش بیفتد بر گل یاس کسی؟

گر تو در جایی ببینی کَس لگد برسنگ زد

خاطرت آید که روی یاس ،آن دلسنگ زد؟

تازیانه چون ببینی در دلت غوقا شود؟

از تداعی سقیفه محشر کبری شود؟

غل و زنجیر اسارت روحتان آزرده کرد؟

خاطرت یاد علی و آن گل پژمرده کرد؟

الغرض مقصود من از این سخن این بود و بس

یاد آری یاس را پژمرده کرد آن بوالهوس

در چنین روزی گل یاس نبی پژمرده شد

                     حق مولایم علی از روی عصیان خورده شد