کانال تنفس

tnafus@

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

ابا صالح دلــــم سامان نـــدارد.... مگر هجر تــو را پایـــان نـــدارد
ابا صالـــح بیـــا دردم دوا کــن..... مرا از دیدنـــت حاجــت روا کن

بیا دوباره پاک کن ز جاده‌ها غبار را / به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را

تمام لحظه‌های من فدای یک نگاه تو / بیا و پاک کن ز دل حدیث انتظار را

صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست!
تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست!
می رسد با علم سبز امامت بر دوش
از چه خاموش نشستی، صلواتی بفرست!

دیدن روی تو آسوده میسر نشود
این عطا بر من آلوده مقدر نشود
ادبم رنگ ریا دارد و بی اخلاصم
عملم همقدم امر تو دلبر نشود

دارد زمان آمدنت دیر می شود ...

دارد جوان سینه زنت پیر می شود ...

تقصیر گریه های غریبانه شماست ...

دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود...

الا یا اَیُها المَهدی مُداوم الوَصل ناولها
که در دوران هجرانت بسی افتاده مشکلها
صبا از نکهت کویت نسیمی سوی ما آورد
ز سوز شعلة شوقت چه تاب افتاد در دلها

سالها از عمر من رفت و نگارم برنگشت
در خزان هجر ماندم نوبهارم برنگشت
اضطرابی سرد اما آتشی دارم به دل
مایه آرامش و صبر و قرارم برنگشت

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست
طوفان زده ام، راه نجاتی بفرست
گفتند که با زمزمه ی "یا مهدی"
نذر گل نرگس صلواتی بفرست